خاطره ایی از یک روز زیبای برفی

سلاااااااام.......بالاخره چند روزه بارش برف رمستانی تو شهر ما هم شروع شده....وهمگی از بابت این موضوع بسیار خوشحالیم وخداوند را شاکر وقدردانیم ....واما عکس العمل کیمیا خانم ما از برف.......!!!!!!!!

صبح روز زیبای برفی من پرده ها رو کنار زده بودم.....کیمیا تا چشماشو باز کرد......اول از هر چیز نگاهش به بارش برف افتاد.نمیدونید چقدر ذوق زده شده بود.عزیز دل مامان نمیدونست چی بگهفقط میگفت آخ آخ و ذوق میکرد یا میگفت اباب بادی !!هههههههههههه خلاصه منو بابایی بهش گفتیم کیمیا اینا برفن !اونم زود یاد گرفت.دیگه همش دست منو میگرفت میگفت مامان برف ومنو میبرد پشت پنجره و با هم بارش زیبای برف رو نگاه میکردیم

منم کاراشو کردم....با بابایی بردیمش بیرون تا از نزدیک برفا روببینه بعد بابایی ما رو گذاشت خونه مامان جون......کیمیا هم کلی با دختر خاله هاش وپسرخالش رفت برف بازی وکلی خوش گذروندیم......خلاصه اینم خاطره ما از یک روز زیبایه برفی.......متاسفانه عکسها چون خانوادگیه نمیتونم بزارم......

قدردانی وتشکر

ودر پایان میخواهم از دوست عزیزم بـــــهاره جون تشکر کنم که این قالب زیبا رو  برا وبلاگ کیمیای گلم درست کر د