خاطره ایی از ماه مبارک رمضان
سلام........طاعات وعبادات شما دوستان گلم در این ماه مبارک رمضان قبول باشه.......من این روزها همش یاد ماه رمضان سال گذشته می افتم...... روزهایی که خیلی برام سخت شده بود.......چون جای کیمیای گلم تو دل مامانیش خیلی تنگ شده بود ..... من روز شماری میکردم تا دختر گلم رو زودتر ببینم..........بالاخره روز موعود فرا رسید وکیمیای ناز مامان روز 17 رمضان به دنیا اومد ......دقیقا تولد تو گلم به ماه قمری مصادفه با سالگرد عقد من و بابا محسن.........من و بابا جونت روز 17 رمضان سال 82 با همدیگه ازدواج کردیم......روزها خیلی سریع گذشتند والان حدود 7 سال از ازدواج ما و1 سال از تولد تو عزیزترینم میگذره........دوستت دارم هزاررررررر تا......و خلاصه ماه مبارک رمضان برا من ماه بسیار پرکتی بوده.... چون بهترین اتفاقات زندگیم تو این ماه زیبای خداوند افتاده........