23 ماهگی کیمیا جونم

سلام به همه ی شما دوستان گلم.....امیدوارم در بهترین ماه خدا حال همتون خوب باشه و طاعات وعباداتتون مقبول درگاه حق....من ماه رمضان رو خیلی دوست دارم ....چون 2 تا از بهترین اتفاق های عمرم در این بهترین و زیباترین ماه خداوند افتاده....!

اونم دقیقا در یک روز اول اینکه در روز 17 رمضان 82 من و  محسن نازنینم با هم پیوند زناشوییمون رو بستیم.....و در روز 17 رمضان 88 خداوند بهترین هدیه دنیا رو بهم داد واونم تولد کیمیای نازنیم در این روز زیبا بود!!!

کیمیای گل مامان در استانه 2 سالگی قرار داره و روز شمار تولدش دیگه شروع شده.... قربونت بره مامان که این 2 سال با تمام سختی ها وشیرینی هاش خیلی زود گذشت..... دخمل گل مامان دیگه خیلی خانم شده....ودیگه تقریبا به طور کامل صحبت میکنه و از مامان و بابا دلبری میکنه....مثلااا میاد به من میگه مامان لب بده بعد لبای منو بوس میکنه و میگه مامان لبااااات قشنگه!!!!!!

البته اینم بگم که این بوسه از لباش هم فقط وفقط مخصوص مامان جونشه!!!!!و حتی از لبای باباش هم بوس نمیکنه!

خیلی بلااااا و شیرین زبونه و هر چی از شیرین زبونیاش بگم کم گقتم.....بهم میگه خانم عزیزم نفس طلااااا و همچنین موقعی که میخواد خودش لوس کنه میاد وبهم میگه مامان جیگرمی!!!

و همچنین خیلی شیطون شدی ما یه مدتیه بیشتر تو رو پارک میبریم......وبه این نتیجه رسیدیم روزهایی که کیمیا پارک میره وانرزیشو تخلیه میکنه شبا خیلی راحتر و زودتر میخوابه.......و شده نیم ساعت هم من خودم میبرمت پارک نزدیک خونه و تو کیف میکنی و تو چمنا بازی میکنی......!و اینو خیلی دوست داری که با لیوانت به چمانا اب بدی!

و خیلی عاقلتر شدی و تو خیابون میگی مامان ماشین و دست منو ول نمیکنی!!!!فدات بشه مامان که اینقدر فهمیده و خانم شدی!

حالا بعد از مدت ها میخوام چند تا عکس از این گل دخملی براتون بزارم......!

واینجا هم دخملی گلی با مایوش که مامان جونش با کلاه و عینکش براش از شمال سوغاتی اورده !